برگشتم به وبلاگ قدیمی فرهنگ یاد که سر و شکل جدیدی بهش دادهام. نوشتههای اینجا رو هم منتقل کردم اونجا. حس کردم بهتره یادداشتهای سالهای پیش رو از یادداشتهای گاه و بی گاه این روزها جدا نکنم.
تهران - وین
۱۳۹۲ تیر ۲۰, پنجشنبه
۱۳۹۱ مهر ۱۸, سهشنبه
عصبانیم.
نمیتوانم باور کنم این مرد، با این همه ادعا، با این بداخلاقی و نگاه از بالا به
دانشجویان، چطور جلسه اول کارگاه شبیهسازی عملکرد حرارتی ساختمان را انقدر بی
مسؤولیت و انقدر خجالتآور و مسخره سرهم بندی کرد.
.
.
این کارگاه
قرار بود فقط کارگاه من باشد اما خانمها و آقایان که آرامشان بریده بود که نکند
من همهی توجهات را به سمت خود جلب کنم، هر نرمافزاری را که یک بار باز کرده
بودند در برنامه گنجاندند و چهار جلسه از اول و چهار جلسه از آخر را برای خودشان،
و جلسات بعد از تعطیلات ژانویه را هم برای یک استاد دیگر (که آن هم قصهای داشت
سال گذشته) گرفتند. نتیجه این شد که در جلسه اول که میبایست دانشجو را به موضوع
علاقهمند کنند، یکی از نرمافزارها کتابخانهاش باز نشد و فلج شد، آن یکی هم اصلن
اجرا نشد.
.
.
اول
کلاس، شازده تند و تند شروع کرد به تشریح نرمافزار، در حالی که بیشتر دانشجوها
هنوز مشکلات لاگین در سایت و دانلود و اینها داشتند. متوجهش کردیم که اول مطمئن
شود همه همراهیاش میکنند بعد ادامه دهد. بعد از کمی انتظار که شروع کرد درس بدهد،
انگار تازه فهمید که برنامهها مشکل دارند، کلاس را تمام کرد و گفت که کلاس امروز
فقط برای آن بود که مطمئن شویم همه تمام برنامهها را درست نصب کردهاند! پس این
همه عجله برای شروع تدریس برای چه بود؟
.
.
بیچاره
دانشجوها. این همه راه آمدهاند از کشورشان، این همه پول خرج کردهاند برای زندگی
در این شهر سطحبالای گران قیمت، صبح زود در هوای سرد وین آمدهاند سر ساعت نه در
کارگاه سه ساعته شرکت کنند، این مرتیکه کلاس را ساعت ده تمام میکند چون دیگر هیچ
حرفی برای گفتن ندارد. لابد با خود فکر میکند دانشجوها هم که همیشه از تعطیل شدن
خوشحال میشوند.
.
.
به
خاطر دانشگاه و علمآموزی اینجا نیایید. خبری نیست. البته می دانم که ما بیچارهها
بسیار دلایل دیگری نیز داریم.
.
.
یادآوریها
برای کلاس خودم
.
.
-
بخشی از مشکل به خاطر آماده
نبودن نرمافزارها، مشکلات لاگین و سرعت پایین دانلود بود. این را میپذیرم. ولی
به هر حال اگر کمی کک این دوستان برای دانشجویان میگزید میتوانستند کلاس بسیار راضیکنندهتری
داشته باشند..
-
باید چک کنم اتصال لپتاپم به
پروژکتور مشکلی نداشته باشد که کمتر گیر مشکلات سیستم سایت بیفتم.
-
باید چک کنم مشکلات دانلود
و نصب همه تمام شده باشد که وقتی مبانی رو شروع میکنم، برای خودم سخنرانی نکنم.
-
یادم باشد در جلسه آخر این استاد
گرامی، به بچهها یادآوری کنم نرمافزارهای من را از روی راهنمایی که روی سایت
گذاشتهام، نصب کنند.
-
به هر حال شاید این بلاها زمانی
سر خودم هم بیاید، به خصوص اگر با این سیستم مسخرهشان مجبورم کنند چیزی را درس
بدم که رویش کار نکردهام. خوب اینها را میشود به شکل تجربهای دید که چگونه میشود
در شرایط بحرانی بهتر عمل کرد. همیشه که نمیتوان از پیش آماده بود و همیشه که همه
چیز مطابق پیشبینی پیش نمیرود.
-
آها! یک چیز دیگر هم که اول
کلاس از مشکلات بچهها در لاگین و این حرفها فهمیدم این بود که حواسم باشد زیاد
سخت نگیرم و زیاد در سطوح بالا پیش نروم. انرژی پلاس برای خیلی از اینها در حد
شوخی است! باید این موضوع رو جوری مدیریت کنم که نه سیخ بسوزد نه کباب. چه این سیخ
و کباب دانشجویان قوی و ضعیف باشند چه انرژیپلاس. آخر انرژی پلاس خیلی ساده شده
هم میترسم بدجوری گمراهکننده باشد!
۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه
۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه
۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه
Imagine that you are forced to be in an environment, and for a short time you feel like everyone ignores you, everyone denies your abilities; everyone tries to punish you, because of some mistakes or some stupid policies and hierarchies. There is no friend and no forgiveness from old friends; there is not even a place to be alone instead of WC where after 2 minutes there is someone else knocking the door! I know that reality is never this crazy but sometimes you just feel like this.
Nonetheless it is likely that again sometime someone from nowhere gives you hope. Like what my great colleague did today, with showing his belief in me and in my work for just a few seconds during his presentation. I am so happy that I have a colleague like him. We are too different but he teaches me to be strong and to be just by myself in such moments and such environments. Although these days the project is in a bad period, I have had some of the best times of my life by being deep into it and by being creative. I’m sure that I’m going to change the situation again.
P.S: Tonight we watched that great Austrian movie “Revanche” on an Austrian TV channel and again we should say: Wow! what a movie!
۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه
روسیک
کنار یک همکلاسی روس نشستهام و حرفهای استاد را در مورد آسایش حرارتی گوش میکنم. لحظهای به زبان روسی فکر میکنم و از آنجا ذهنم پرواز میکند به سمت آن رییس دوران سربازی که کمی روسی خوانده بود و یک روز کتابهای قدیمی آموزش زبان روسیاش را نشانم داد. بینوا در کار تعمیرات تانک بوده و گمان میکرده برای دورههای آموزشی به روسیه میبرندش که انگار به رسم معمول کلهگندهترها را برده بودند. انگار تنها بهرهای که از این زبان برده بود یک بار گفت و گو با کارشناس زنی از روسیه بوده که با همان تیکهای عصبی همیشگیاش، که انگار از موجگرفتگی بود، و البته با آب و تاب بیشتر از معمول، برایم بازگو کرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)