لذت بی حد و حصر برنامهنویسی را پس از حدود ۱۵ سال دوباره کشف کردم. گمان میکنم کلاس دوم راهنمایی بودم که با افسون کیبورد و مانیتور و کیس و کمی بعد با آن زبان جی دابلیو بیسیک آشنا شدم. این روزها یادم آمد که آن زمان چقدر از برنامه نوشتن لذت میبردم و افسوس خوردم که در این در و آن در زدنهای نوجوانی و جوانی رهایش کردم.
حالا چند روز پیش دوباره لذت جادویی تلاش برای حل یک مسأله از طریق یک برنامه و موفقیتها و ناامیدیهای گاه به گاه این فرایند را تجربه کردم.
جالب آن است که آن قدر در این ماجرا غوطهور میشوم که حل مسأله به کل زندگیام امید و شادی میآورد و ناامیدی از حل آن به همان وضعیت لعنتی کلافهگی از بیحاصلی و بیهویتی خود بازم میگرداند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر